داستان رفتن تو رو از اون دو چشمات شنیدم می خوای که ترکم بکنی از اون نگات من فهمیدم بغض اسیره تو صدات می گه دیگه گذشتی نیست درد غریبی تو نگات رفتن تو برگشتی نیست... روزای من بدون تو مثل شبام سیاهه با بغض و اشک غصه و آه یه عمریه تباهه دنیای من بدون تو یه قرن هر لحظه ی اون تو گذر ثانیه هاش به سختی می کنه جون... روی لبات سکوت و توی چشات یه دنیا حرف زمستونه زندگیمون پر شده از یه دنیا برف خونه ی عشق من و تو سردتر از دیروز شده عشقی که بود توی چشات کمرنگ تر از هر روز شده... خاطره های تلخ من مثه سایه کنارمه نزدیک تر از من یه خودم مثه خون توی رگمه گذشته ی سیاه من جزیی از وجودمه مثه یه کابوس تلخ که همش جلوی چشممه... تو نفسای آخرم عشقت نرفته از سرم جون می کنم هنوز ولی یادت مونده تو خاطرم تو نفسای آخرم هنوز نمی شه باورم تنها و بی تو می میرم برنگشت از تو نظرم...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |