می دونم تا آخره عمر با منه حسرته داشتنت ای مهربون مثله خوره توی وجوده منه... التهاب لحظه های بی تو بودن توی سرمای شبای زمستون من و تنهایی و یه عمر خاطره تو غروبه غربته بی نام و نشون... دل من با رفتنت ببین چطور پژمرده شب و روزم و ببین شدم مثه یه مرده دل مثله سنگه تو رحم و مروت نداره تمناهای دل و شنید به روش نیورده... عزیزم یادت می آد که اون شبا شبای بارونیه بی سر و صدا شرشر بارون فقط تو گوشمون نغمه عشق هم صداش تو قلبمون... آره اشتباه می کردم شایدم خیال می کردم تو منو دوست داری و همیشه با من می مونی آره خیلی ساده بودم گول حرفاتو می خوردم تو می گفتی عاشقمی منم که باور می کردم...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |