رفتنه اون نامهربون شکست همه غرورمو بغضه عمیقه تو گلوم بسته راهه نفسمو حسرت عمره رفته ام داغمو تازه می کنه این همه زخم زبون بغضمو پاره می کنه... شبای سرد زمستون صدای خشم آسمون غنچه ی عشق بینمون شکفته شد زیر بارون منو تو توی خیابون زیره قطره های بارون پا به پای هم می رقتیم بدون چترو سایه بون... دیوونه ی نگات شدم توی نگاه اولت مست چشای تو شدم غرق تو دریای دلت دربدر عشقت شدم مست شراب اولت آواره ی چشات شدم حبس زندون دلت... دوباره شب شد و باز هم یادت اومد تو نظرم دل دوباره هوایی شد نبض تو زد توی سرم دوباره باز بیاده تو آروم آروم شکستم بیاده عشق کهنه ام تو خلوتم نشستم... دیگه طاقت ندارم طاقت موندن ندارم حتی واسه یه لحظه هم طاقت غربت ندارم تلخیه غربت این شهر تلخ تر از نگاه توست رنگ غریبیش واسه من سیاهتر از چشمای توست...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |