خاطرات سوخته
در حسرتِ ما شدن منُ تو می سوزیم شبا
مرداب مرده
.
مثه ابرایِ بهار اشک می ریزیم بی ادعا
منُ تو تویِ تنهایی اسیریم با خاطره ها
عزیزم بگو کجایی من اسیره اشکُ آه...
در حسرتِ ما شدن منُ تو می سوزیم شبا
مثه ابرایِ بهار اشک می ریزیم بی ادعا
منُ تو تویِ تنهایی اسیریم با خاطره ها
عزیزم بگو کجایی من اسیره اشکُ آه
.
.
تو غنچه ای نشکفته میونِ باغی پر گل
اما من هرزه گیاهی تو مزرعه یِ گندم...
نوشته شده در پنج شنبه 91/1/31ساعت
8:0 صبح توسط اکسیژن نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |