خاطرات سوخته
دست رو دلم نذار عزیز دلم خونِ از دستِ او
آخرین آرزو
.
به لب رسونده جونمو خون می چکه از دستِ او
دست رویِ دلم نذار داغشُ تازه تر نکن
چشایِ همیشه خیسمو دوباره باز تو تر نکن...
دست رو دلم نذار عزیز دلم خونِ از دستِ او
به لب رسونده جونمو خون می چکه از دستِ او
دست رویِ دلم نذار داغشُ تازه تر نکن
چشایِ همیشه خیسمو دوباره باز تو تر نکن
.
.
قسمتِ من همین بوده هیچ اعتراضی ندارم
واسه یِ شب گریه هام محرمِ رازی ندارم
سرزنشی نکن دیگه اشکایِ تویِ چشمامو
شکایتِ دلِ منه پاک نکن تو گریه هامو...
نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت
8:0 صبح توسط اکسیژن نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |