خاطرات سوخته
پیش چشم خیس من زانو نزن مهربونم
تو که تقصیر نداری اینو خودم خوب می دونم
نمی خواد پاک بکنی اشکای روی گونمو
پاشو بایست عزیزکم نگاه نکن گریه هامو... . . . می دونم ته دلت هنوزم دوستم داری اما دیگه خسته شدی می خوای که تنهام بذاری . . . عزیزکم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت اما کاشکی می فهمیدی قده خدا می خواستمت برو خدا پشت و پنات اشکی نریزه از چشات همیشه شاد ببینمت غمی نشینه تو نگات تو فکره غمه من نباش کنار میام یه روز باهاش تا ابد بیاده یار می مونم چشم انتظار
...
نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت
3:56 صبح توسط اکسیژن نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |