دیگه تو رو دوست ندارم عشقتو باور ندارم آسون بریدی از دلم دیگه هیشکی رو ندارم رویای با تو بودنو توی دلم گم می کنم با این شبای بی کسی فقط مدارا می کنم...
بارون اشکها تو چشام عشقو تمنا تو نگام بخاطره موندنه تو واسه ی نرفتنه تو التماسه واژه ها تو گذره لحظه ها بخاطره داشتنه تو واسه ی خواستنه تو... اینجا بودن دیگه فایده نداره غربته بی تو دیگه موندن نداره هر غروبه غربته تلخ که می شه یاده تو توی دلم زنده می شه... بعده مردنم نمی خوام لباسه سیاه بپوشی نمی خوام که واسه ی من غرقه در ماتم بشی بعده مردنم نمی خوام سر قبره من بشینی سیل اشکاتو نمیخوام روی قبره من ببینی... چشام با اینکه خیسه به عشقت می نویسه هنوزم دل به یادت اشک از چشاش می ریزه به من بگو کجایی داد از غمه جدایی طاقت نداره دلم نکنه یه وقت نیایی...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |